English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8033 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rev U تند گشتن دور برداشتن
revs U تند گشتن دور برداشتن
revved U تند گشتن دور برداشتن
revving U تند گشتن دور برداشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transcribing U استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribe U استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed U استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribes U استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
puttered U ول گشتن
strangle U ول گشتن
hang around U ول گشتن
roams U گشتن
seach U گشتن
putter U ول گشتن
swivels U گشتن
puttering U ول گشتن
swivelled U گشتن
swivel U گشتن
search U گشتن
searches U گشتن
searchingly U گشتن
go about U گشتن
searched U گشتن
putters U ول گشتن
roaming U گشتن
to fool about U ول گشتن
seeks U گشتن
To loaf about . To loiter . U ول گشتن
seeking U گشتن
seek U گشتن
sloshing U ول گشتن
to poke a bout U ول گشتن
to muck a bout U ول گشتن
sloshes U ول گشتن
slosh U ول گشتن
roam U گشتن
to knock about U ول گشتن
to go about U گشتن
roamed U گشتن
orbits U بدورمداری گشتن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
orbit U بدورمداری گشتن
grow U شدن گشتن
trundling U گشتن چرخیدن
grows U شدن گشتن
troll U گشتن سراییدن
trolls U گشتن سراییدن
trundles U گشتن چرخیدن
trundle U گشتن چرخیدن
trundled U گشتن چرخیدن
orbited U بدورمداری گشتن
idle U ازاد گشتن
idled U ازاد گشتن
ranksack U خوب گشتن
turns U گشتن چرخیدن
turn U گشتن چرخیدن
to draw blank U گشتن وچیزی
to fish in troubled waters U پی بازاراشفته گشتن
to look for work U پی کار گشتن
to rev up U تند گشتن
to search for anything U پی چیزی گشتن
to turn round U دور گشتن
trundl U غلتیدن گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
to prospect [for] U گشتن [بدنبال]
To adore (dote on) someone. U دورکسی گشتن
to look for anything U چیزی گشتن
circumambulate U بدورچیزی گشتن
circumvolve U دور گشتن
fossick U خوب گشتن
putters U مهمل گشتن
puttering U مهمل گشتن
puttered U مهمل گشتن
putter U مهمل گشتن
idlest U ازاد گشتن
idles U ازاد گشتن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
rolls U غلت خوردن گشتن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
rolled U غلت خوردن گشتن
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
to search U گشتن [جستجو کردن]
roll U غلت خوردن گشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
traipsed U سرگردان بودن ول گشتن
encircled U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircle U دورچیزی گشتن دربرداشتن
traipsing U سرگردان بودن ول گشتن
encircling U دورچیزی گشتن دربرداشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
traipse U سرگردان بودن ول گشتن
hang about U گشتن پرسه زدن
orb U بدور چیزی گشتن
slue U بدور محورثابتی گشتن
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
to hang about U گشتن معطل شدن
traipses U سرگردان بودن ول گشتن
encircles U دورچیزی گشتن دربرداشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
prowled U درپی شکار گشتن
goggled U چپ نگاه کردن گشتن
goggle U چپ نگاه کردن گشتن
prowl U درپی شکار گشتن
prowls U درپی شکار گشتن
goes U گشتن رواج داشتن
go U گشتن رواج داشتن
prowling U درپی شکار گشتن
goggling U چپ نگاه کردن گشتن
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
rotated U دور محور خود گشتن
sinecure U وفیفه گرفتن وول گشتن
pivot U روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted U روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivots U روی پاشنه گشتن چرخیدن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
orb U بدور مدار معینی گشتن
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
to patrol a town U برای پاسبانی دورشهر گشتن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
sinecures U وفیفه گرفتن وول گشتن
rotate U دور محور خود گشتن
foraging U پی علف گشتن کاوش کردن
rummaged U بهم زدن خوب گشتن
rummages U بهم زدن خوب گشتن
foraged U پی علف گشتن کاوش کردن
forages U پی علف گشتن کاوش کردن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
rummage U بهم زدن خوب گشتن
rummaging U بهم زدن خوب گشتن
forage U پی علف گشتن کاوش کردن
rotates U دور محور خود گشتن
to seek a position U جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
to grabble for anything U چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
circuits U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
circuit U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
A tale never loses in the telling . <proverb> U یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
It take one hour there and back. U رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
remove U برداشتن
removes U برداشتن
delete U برداشتن
remove U از جا برداشتن
removes U از جا برداشتن
flaws U مو برداشتن
take up U برداشتن
deletes U برداشتن
countertrace U برداشتن از
deleting U برداشتن
ingather U برداشتن
ingether U برداشتن
pick up U برداشتن
pickup U برداشتن
flaw U مو برداشتن
lift U برداشتن
lifted U برداشتن
takes U برداشتن
take U برداشتن
lifting U برداشتن
sublate U برداشتن
lifts U برداشتن
deleted U برداشتن
removing U برداشتن
to pull off U برداشتن
include U در برداشتن
includes U در برداشتن
glom U برداشتن
to pick up U برداشتن
to run away with U برداشتن
to mop up U برداشتن
to take up U برداشتن
moistening U نم برداشتن
removing U از جا برداشتن
snooping U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
to come at a bound <idiom> U خیز برداشتن
poll U نمونه برداشتن
heaved U خیز برداشتن
break step U غلط پا برداشتن
to break step U غلط پا برداشتن
polled U نمونه برداشتن
demountable U قابل برداشتن
dequeue U برداشتن اقلام یک صف
To co away with . To remove. To eliminate . U ازمیان برداشتن
resign U دست برداشتن
cracks U شکاف برداشتن
heave U خیز برداشتن
gait U گام برداشتن
cease U دست برداشتن
crack U شکاف برداشتن
desist U دست برداشتن
emarginate U برداشتن حاشیه از
give up U دست برداشتن از
remove slag U سرباره را برداشتن
run away with U برداشتن و در رفتن
Recent search history Forum search
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
0زیر ابرو برداشتن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com